باران می بارد. ستارگانی را که گفته ام فرش راهت شوند دیگر رفته اند. صدای پایت را حس میکنم که در کوچه شوق میدود وعطر نفسهایت به نارنجهای باغمان عطر و رنگ میدهد و به انها طراوت می بخشد. تو تنها کسی هستی که خراش احساس را ترمیم میکند و اشک لحظه ها را پاک می کند. صدای پایت در کوچه های خیس مثل ترانه ای موزون دوباره اغاز میشود.